عشق تلخ

نوشتن ، ناله های پنهان دل را سر دادن است ، نویسنده بیشتر برای تسلی دل خود می نویسند تا بخاطر خوانندگان .

عشق تلخ

نوشتن ، ناله های پنهان دل را سر دادن است ، نویسنده بیشتر برای تسلی دل خود می نویسند تا بخاطر خوانندگان .

عشق در همین نزدیکیست... گرچه ز ما بس دور است

  

 

عاشق شدن دریچه ای برای رهاییه ,برای پرواز ,پرواز به سمت بی نهایت ,یه جور بی وزنی مطلق .....چه حس قشنکیه ,بی نظیر و بی بدیل و قشنگتر از اون اینه که ادم بتونه گوش دلشو به نغمه دست پرورده خدا بسپاره و کبوتر بی سامان دلشو به اسمون دلش پرواز بده ,هیچ نغمه ای دل انگیز تر از زمزمه عشق زیر این سقف نیلگون به گوش ادمی نمیرسه و به کامش خوشتر نیمیاد واونموقع است که ادمی میتونه به خودش بباله که  عاشق شده  و  و عاشقانه زندگی میکنه  با همون راه ورسم عاشقی که هر ادمی فقط خودش بلده  و خودش ... اونموقع است که زندگیش بو ی سبزهء بارون زده بهار و  میگیره و معشوقش اسطوره میشه و عشقش ابدی و لایزال.

بیاین اگه عاشقی بلدیم به بقیه هم راه و رسمشو یاد بدیم و بقیه رو توی این قهقهه مستانمون شریک کنیم اونموقع است که به خودمون می بالیم و افتخار میکنیم .از نظر من اکسیر هستی عاشقیه  ....نظر شما چیه ؟؟؟؟ 

 


 

 

یک پنجره برای دیدن ,یک پنجره برای شنیدن یک پنحره که مثل حلقه ی چاهی در انتهای خود به قلب زمین میرسد و باز می شود بسوی وسعت این مهربانی مکرر ابی رنگ ,یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را از بخشش شبانه عطر ستاره های کریم سرشار می کند .

ومی شود از انجا خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد

یک پنجره برای من کافیست .

من از دیار عروسک ها می ایم و از زیر سایه های درختان کاغذی در باغ یک کتاب مصور

از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق در کوچه های خاکی معصومیت .....

وقتی که زندگی من دیگر چیزی نبود ,هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم ,باید ,باید ,باید ...دیوانه وار دوست بدارم .

یک پنجره برای من کافیست ,یک پنجره به لحظه اگاهی و نگاه و سکوت

حس می کنم که وقت گذشته است

حس می کنم که 'لحظه 'سهم من از برگ های تاریخ است ,حس می کنم که میز فاصله کاذبی ست در میان گیسوان من دست های این غریبه غمگین

حرفی به من بزن

ایا کسی که مهربانی یک جسم زنده را بتو می بخشد جز درک حس زنده بود ن از تو چه می خواهد  ?

حرفی به من بزن

من در پناه پنجره ام

با افتاب رابطه دارم . 

 

 

 

به چه قیمتی گذشتیم از شبای خیس مهتاب

چی گذاشتیم از من و تو ,بجز ارزویی بر اب

به چه قیمتی غرور وسر راهمون کشیدیم

چرا لحظه های باهم ,بودنامون و ندیدیم

خوب من ما هردو باختیم توی این بازی بی خود

هر دوتامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد

چیزی از لحظه نمونده من و تو لحظه رو کشتیم

حکم اعدام دلامون و با غرورمون نوشتیم

دلم و اینقده نشکن اخه این دل عاشقت بود

له نکن این قلب خون و اخه روزی لایقت بود

دلم و اینقد نسوزون مگه چی مونده از این دل

رفتی و با بی وفاییت زدی مهر نحس باطل

تو که دوست نداشتی باشی چرا اتیشم کشیدی

اونکه تو خودخواهیات مرد دل من بود تو ندیدی

ازتو خونه وجودم به چه اسونی پریدی

ریختن غرور این مرد و ندیدی

,نشینیدی

ندیدی ,نشینیدی 

 

 
 

     


 تا حالا شده دلت بخواد با بیشترین خشونتی که توی وجودت سراغ داری
کسی رو بغل کنی و با آروم ترین لحنی که در توانت هست
ازش بپرسی تا حالا کجا بودی لعنتی؟
چرا دیر اومدی؟
اون موقع که اعتماد کردن واسم آسون و دوست داشتن ممکن بود کدوم گوری بودی؟
در عوض ساکت بشینی و فقط نگاهش کنی و حتی یه کلمه هم باهاش حرف نزنی
یا حتی روتو ازش برگردونی!

 وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیارو بدی فقط یه بار نگاش کنی
به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی
رو همه چی خط بکشی حتی رو برگ زندگی
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه

زندگی رسم عجیبیست تو عجیبتر

کناره هر قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه
 اینقد خاطره داریم که گویی قد یک قرنه
گلو میسوزه از عشقت عشقی که مثه زهره
 ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره
درسته با منی اما به این بودن نیازارم
تو که حتی با چشماتم نمیگی آه دوست دارم
اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود
وگرنه رنگ خود خواهی نشسته توی چشمات بود
 هر چی عشقه توی دنیا من می خواستم مال ما شه
اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه
فکر می کردم با یه بوسه با تو هم خونه میمونم
نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم
گله می کنم من از تو از تو که این همه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت تو که هیچ وقت نمی فهمی
چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه
 زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه
شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس
چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواست
تو اینقد خواستنی هستی که این گله نمی فهمه     
اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه
ببخش خوبم اگه این عشق حیله ی تو رو رو کرد
نفرین به دل ساده که به چنگال تو خون کرد  


اونی که دوسش داری بهش نگو دوسش داری می ره و تنهات می زاره "
اگه باور نداری بهش بگو دوسش داری میره رو دلت پا می زاره"
"آره می دونم عاشقشی عاشق اون نگاهش"
آره می دونم در به دری تا ببینیش باز دوباره
منم یه روزی مثل تو عاشق بودم تا پای جون عشقمو فریاد میزدم و در به دری شدم نگو
رفتشو تنهام بزاره روی دلم پا بزاره قلب منو سوزوند و رفت رفت و با دیگری نشست 

  

باز هم من...

باز هم تو...

باز هم پائیز...

باز هم ستاره...

باز هم ابر...

باز هم مهتاب....

باز هم دستی که کمک میخواهد...

باز هم داستانی که تمنا میکند...

باز هم کفشی که لباس خاک بر تن میکند....

باز هم دستی که سرد میشود...

باز هم شبی که آرام میمیرد.......

.باز هم فریادی که آرام بر سر سپیده کشیده میشود...

باز هم ماهی در آب خفه میشود...

باز هم مورچه زیر بای من له میشود....

بازم هم ........تویی که .........
................
........................
......
تویی که..............................
.........
!!!؟؟؟!؟!؟!؟!
..........
و باز هم منی که....
...
 راستی چرا من و تو هیچ وقت ما نشدیم؟!

 دست خودم نیست گاهی وقتا روزم آفتابی نمیشه
حتی با معجزه عشق آسمون آبی نمیشه
دست من نیست گاهی وقتا تلخ و بی حوصله میشم
بین ما ، بین من و تو ، من خودم فاصله میشم
یه شبایی باد و بارون میزنه به برگ و بارم
اون شبا هوای آشتی حتی با خودم ندارم
یه روزایی ابر تیره منو می بره از اینجا
می بره اونور دیروز ، گم میشم اون دوره دورا
میدونم گاهی بلور قلبتو میشکنه حرفام
صبر تو به سر رسیده از من و سرگشتگی هام
با گذشت به من نگاه کن ، تو که میبینی چه تنهام
رو نگردون از من ای خوب ، اگه بدترین دنیام
وقتی که دور میشم از تو ای هوای مهربونی
غم رو تو چشات میبینم اما ای کاش که بدونی
منه گمشده ، منه بد ، با همه سرگشتگی هام
تو رو از همیشه بیشتر ، بیشتر از همیشه میخوام .

هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن

 

بعضی از آدم‌ها جلد زرکوب دارند بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک
بعضی از آدم‌ها با کاغذ کاهی چاپ می‌شوند و بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی از آدم‌ها ترجمه شده‌اند و بعضی از آدم‌ها تجدید چاپ می‌شوند و بعضی فتوکپی آدم‌های دیگرند.
بعضی از آدم‌ها با حروف سیاه چاپ می‌شوند و بعضی از آدم‌ها صفحات رنگی دارند.
بعضی از آدم‌ها تیتر دارند و روی پیشانی بعضی از آدم‌ها نوشته اند
"حق هرگونه استفاده محفوظ و ممنوع است"
بعضی از آدم‌ها قیمت روی جلد دارند، بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف بفروش می رسند.
بعضی از آدم‌ها را باید جلد گرفت، بعضی از آدم‌ها را می شود توی جیب گذاشت
بعضی از آدم‌ها نمایش‌نامه‌اند و در چند پرده نوشته می‌شوند،
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی هستند و بعضی معلومات عمومی
بعضی از آدم‌ها خط‌ خوردگی دارند و بعضی غلط چاپی دارند
از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم‌ها باید جریمه نوشت
بعضی از آدم‌ها را باید چند بار بخوانیم تا بفهمیم و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده دور انداخت

بعضی چیزا هست که آدم به هیچ قیمتی (هیچ قیمتی) حاضر نیست،
حسرتشونو بخوره...

 

ای بی‌نشان
در برابر چشم‌های آسمان
ابر را
در برابر چشم‌های ابر
باد را
در برابر چشم‌های باد
باران را
در برابر چشم‌های باران
عشقم را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشم‌ها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشم‌هایی که دزدها را دیده بود.

 

 

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم

 

آدم هایی که در ظاهر بسیار مغرور و خونسردند در باطن بسیار عاطفی و شکننده اند و 

سر سنگینی بعضی ها شاید از آن ناشی شود که آنچه در سر دارند به زبان نمی آورند!!!!

 چرادر جایی که همه میلنگند همه بر فردی که نمی لنگد میخندند؟!

باید حتمآ بلنگم؟!

 

نشسته بر لب دریا ولی هوایش نیست
چگونه گریه کند او که چشم هایش نیست
هوس نموده که آوازهای دورش را
برای باد بخواند ولی صدایش نیست
در ابتدای افق گم شده است خورشیدش
کرانه های ز ابرو ز مه رهایش نیست
به نقش نام کسی روی ماسه ها مشغول
نشسته است و به جزرو مد اعتنایش نیست
پر است سینه اش از جست و جوی ماهی ها
به شوق بوسه به اسمی که ابتدایش نیست
دلش ادامه دریا شده است و می داند
که بعد از این دگر این خاک تیره جایش نیست
نیامده است به ساحل از ابتدا انگار
و هیچ سمت نشانی ز رد پایش نیست

 میگن قلب خیلی کوچیه ولی در واقع جاده ای بی انتهاست. 
 اولش که وارد میشی ... همون دم در قلب وایستاد ی و جلو همه جاده رو گرفتی و اون جز تو چیزی و نمیبینه ولی وقتی یه خورده تو مسیر جاده حرکت میکنی... دیگه تمام جاده و اشیا و انسانهای درون اون نمایان میشن.  و تو هم میون اونا گم میشی... نه تو خودتو پیدا میکنی و نه اون دیگه تو رو میبینه!!!!


خط قلبم و نخوندی رفتی و پیشم نموندی
بگو آخه واسه ی چی خاطراتم و سوزوندی
تو که عاشقم نبودی هوش و از سرم پروندی
رفتی و با رفتن این بار جونمو به لب رسوندی
خاطرات خوب دیروز جمعه های داغ و تن سوز
یه روزی تو کنج قلبت می شینه حسرت دیروز
خاطرات روز دیدار جمعه های داغ و تب دار
از سرم نمیره هرگز عزیزم خدا نگه دار
عابرای گم شده جاده های بی نشون
کوچه های انتظار لحظه ی قرارمون
نمه بارون میزنه خودشو به صورتم
چشم بارونی میگه هنوزم عاشقتم
جمعه های سوت و کور دستم از دست تو دور
بی تو آسمون شده واسه من سنگ صبور

                
  آن روز که با تو بودم           
           بی تو بودم
  امروز که بی تو ام           
             با تو ام

 

 نگاه تو

گاه

اما نه همیشه

چشم ها

سخن می گویند

راز می دانند

و شیطنت می کنند

و شاید

ماوای شیطان

همین جاست

در چشم من

یا

در نگاه تو 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
 آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
 آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
 آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
 آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
  آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
  می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا
 کنی؟ بسوی کدام قبله نماز می گذاری که دیگران نگذارده اند  

تو این شبای خط خطی        ستاره های پا پتی
گم شدن و نیست توی راه       فانوسک رفاقتی
دنیا چه آلوده شده              به سم بی صداقتی
پاهای عشق و عاشقی          تاول زده بگی نگی
انگار تموم زندگی                   گرفته بوی کهنگی
باید با دنیا کاری کرد             بیشتر از اینا نشه بد
به پای عشق و عاشقی           مرحم دلدادگی زد
باید دوباره تازه شد                     توی هوای رابطه
باید دوباره خط کشید          رو هر چی رسم غلطه...


           داستان عشق و  د یوانگی  

زمانهای قدیم وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

ذکاوت! گفت : بیایید بازی کنیمٍ ، مثل قایم باشک

دیوانگی ! فریاد زد:آره قبوله ، من چشم میزارم

چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند.

دیوانگی چشم هایش رابست و شروع به شمردن کرد!!

یک..... دو.....سه ...

همه به دنبال جایی بودند تا قایم بشوند

نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد.

خیانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

اصالت به میان ابرها رفت و هوس به مرکززمین به راه افتاد

دروغ که می گفت به اعماق کویر خواهد رفت ، به اعماق دریا رفت !

طعم داخل یک سیب سرخ قرار گرفت.

حسادت هم رفت داخل یک چاه عمیق .

آرام آرام همه قایم شده بودند و دیوانگی همچنان می شمرد:هفتادوسه،...... هفتادو چهار

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

تعجبی هم ندارد قایم کردن عشق خیلی سخت است.

دیوانگی داشت به عدد 100 نزدیک می شد

که عشق رفت وسط یک دسته گل رز و آرام نشست

دیوانگی فریاد زد، دارم میام، دارم میام

همان اول کار تنبلی را دید. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قایم شود

بعدهم نظافت را یافت و خلاصه نوبت به دیگران رسیداما از عشق خبری نبود.

دیوانگی دیگر خسته شده بودکه حسادت حسودیش گرفت و آرام

در گوش او گفت :عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

دیوانگی با هیجان زیادی یک شاخه از درخت کند و آنرا با قدرت تمام داخل گلهای رز فرو کرد .

صدای ناله ای بلند شد .

عشق از داخل شاخه ها بیرون آمد، دستها یش را جلوی صورتش گرفته بود

و از بین انگشتانش خون می ریخت.

شاخه ی درخت چشمان عشق را کور کرده بود.

دیوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت

حالا من چکار کنم؟ چگونه میتونم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نیست دوست من، تو دیگه نمیتونی کاری بکنی ،

فقط ازت خواهش می کنم از این به بعد یارمن باش .

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم .

واز همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های

 عاشق سرک می کشند

  


 

خدا پشت و پناهت... اما...

واسه لحظاتی مهمان دلم بودی خیلی راحت دعوت شدی به مهمانی زندگیم...

 میدونم رسم مهمان نوازی را خوب به جا آوردم...درسته که خداحافظی نکردی و رفتی...

حرفی نیست. منظورم این نبود و رفتنت را به فال نیک می گیرم... تو از اول اومده بودی بری...

چی شد به همین زودی به همین آسونی جا زدی...

 به جای اینکه در کنار عاشقت باشی در کنار یه غریبه زود آشنا نشسته ای...

 میزبان دل اون شدی... ؟؟؟!!!اشکالی نداره من هم خوابیدم تو گورستان خاطرات...

 اگه می بینی گلایه ای از من به تو نمیرسه به خاطر اینه که از خودم گذشتم تا تو بفهمی که

هنوزم ......هنوزم....دوستت دارم...

 ولی تو هرگز نفهمیدی اشکای من بدرقه راه کی شدن.....

تو ندونستی من چه ها از بی تو بودنها کشیدم و تاوان عاشق بودنم را چگونه با تلخی پس میدم...

بگذریم از این گلایه های کهنه...

نمیدونم چرا وقتی می خوام از تو بنویسم ناخوداگاه به سوی گلایه میرم...

 شاید می خوام سبک بشم وحرفایی که وقتی رفتی نتونستم بهت بگم را به نگارش در بیارم...

شاید هم گلایه هایی که دلم نیومد پیش تو به زبان بیارم حداقل بنویسم...

اینو مطمئنم روزی می فهمی که دل عاشق و امیدواری را شکستن چقدر گناهه...

هر وقت هم بفهمی دیر نیست... خیلی دیره... این دل دیگه انتظاری از تو نداره...!

 درسته خوب فهمیدی با همین الکی خوش بودنام تونستم باورم را ارضا کنم که تو دیگه نیستی...

نیستی...در بازی عشقمون چه گناهکار باشی چه بی تقصیر من از سر تقصیراتت گذشتم...

باید گذشت کرد... از گناه بی تفاوت بودنت هم می گذرم...

باز میگم خدا پشت و پناهت... 

کیه که اخر دیوونگیه واسه چشمات
کیه جز من که میمیره واسه خنده هات
کی برات قصه میگه شبا که خوابت نمیره
کی پا به پات می یاد وقتی که بارون میگیره
کیه وقتی که تشنته تو ابرا بلوا میکنه
اگه یک جرعه بخوای کویرو دریا میکنه
یه شب موی تو رو به صد تا مهتاب نمیده
خودش میسوزه ولی تن به سایه و آب نمیده 
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم هنوزم می یای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره
          کاشکی برگرده دوباره ....

 

   میگن یه وقتایی باید با یه چیزایی که دوستشون نداریم کنار بیایم اما من نمیام.

من حتی یه وقتایی با چیزایی که دوستشون دارم هم کنار نمیام


      من واین همه دلتنگی های قشنگم
      واست میمیرم
       سردی نگاه رو بشکن فاصله سزای ما نیست
      تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست
      بودن تو آرزومه حتی واسه یه لحظه میمیرم بی تو
      خوندن من یه بهانست یه سرود عاشقانست
      من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم
      تو خودت دلیل بودنم بی تو شب سحر نمیشه میمیرم بی تو
      مـن عشـقت رو بـه هـمـه دنـیـا نـمـیـدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
      با تو میمونم واسه همیشه
      اگه دنـیـا بخـواد مـن و تـو تـنـها بمـونیتم واست میمیرم جواب دنیا رو میدم
      با تو میمونم واسه همیشه
       مـن عشـقت رو بـه هـمـه دنـیـا نـمـیـدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
      با تو میمونم واسه همیشه
      خاطرات تو را چه خوب چه بد هک میکنم توی تنهاییام فقط به تو فکر میکنم
      با تو میمونم واسه همیشه
      اگه دنـیـا بخـواد مـن و تـو تـنـها بمـونیتم واست میمیرم جواب دنیا رو میدم
      با تو میمونم واسه همیشه

 آنگاه که ...

ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس می کنی؛ به خاطر بیاور که... زیبایی شهاب ها از

شکستن قلب ستارگان است

  

 بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم
ساعتی باز در ان خلوت دل خواسته گشتیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
اسمان صاف و شب ارام
اسمان رام و زمین رام
بخت بیدار و شب ارام
بخت ارام و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در اب
شاخه ها دست بر اورده به مهتاب
گل و مهتاب و گل و سنگ
همه دل داده به اوای شباهنگ
یادم امد تو به من گفتی از این عشق حذر کن
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
لحظه ای خیره بر این اب نظر کن
اب ائینه عمر گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاه دگران است
باش فردا که دلت با دگران است
اشک در چشم تو لغزید
ماه بر عشق تو خندید
با تو گفتم حذر از عشق ندارم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نپریدم نگسستم
باز گفتم که تو صیادی و من اهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندارم نتوانم
یادم امد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم نه رمیدم نه گسستم
رفت در ظلمت غم ان شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از ان عاشق ازرده خبر هم
نکنی دیگر از ان کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم 

 

 

اگه تنها ترن تنهایم شوم باز هم خدا هست او جانشین همه ی نداشته های من است
 

 

 چه میهمانان بی درد سری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک میکنند،
نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانع اند... و اندکی سکوت

    شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم

   انگاری کوه غصه ها رو شونه ی من اومده

   داره باورم میشه خنده به ما نیومده.....

 دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم 

   تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم
 
     حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم    

  واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم

     دلم گرفته آسمون یه کم منو حوصله کن     
   
نگو که از این روزگار کمتر گله کن!

  منو به بازی میگیرن عقربه های ساعتم

برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم

   زمین یه لحظه تو نفس نزن.....

      نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تر.....

  دلم اونقدر گرفته که می خواهم به اندازه هزار
    قرن گریه کنم .... ...
    فاصله آدم ها اونقدرزیاد شده که کسی صدای
    همدیگه رو نمی شنوه...!
   یا باید مثه همه باشی ...یا اگه نباشی......
    پس حتما دیوانه ای ....
    یا عقب افتاده ای ...و بی تمدن..!
  از عشق بالاتر دوستی و از دوستی بالاتر ..فهمیدن..!
  به عشق کسی نیاز ندارم...ممنون

.:: دیگرنمی دانم ... ::.
 
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم

نوز از سقفه دلم، داره بارون می چکه
واثه دریای غمم خیلی قلبم کوچیکه
همه جا سبزو من، چرا خاکستریم
تو کتابم ولی حیف، صفحهٌ آخریم
به همین دلم خوشه، که تو ناباوریم
همه جا سبزو من، چرا خاکستریم

 

   اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری

       زیاد جدی نگیرش، چون ارزشی نداره،

                     چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه،

                                اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی،

                                 اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی  

                                                  که اسمش عشقه

 

بهش بگین همین روزا توی دلم می کشمش
خدا نیاره اون روزو بیوفته چشمام تو چشش

 نفرت........
تنها حسی که میتونه جای عشق رو بگیره و حتی نذاره یه لحظه جای خالیه عشق رو بفهمی
آدمای دیوونه!
همتون دیوونه اید!
وقتی عاشقی میکنید ، تا تهش میرید
و کافیه آره کافیه یه لحظه یکی پاش بلغزه.....
اونوقته که همه چی تموم میشه ....
تموم
نفرت راحت میادو جای عشق دلاتونو می کشه
و اینبار تو .... تو آدم دیوونه تا ته نفرت میری.............
اصلا معلوم نیست اونموقع هم عاشق بودین یا نه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

راستی من به که مانم ؟ به که مانم ؟
نه بدان سایه شبرنگ
که نهان کرده نگه در نگه سنگ
نه بدان بانگ دلاویز که جان می سپرد درنفس باد
نه به بانگ ونه به فریاد..........
راستی من به که ماتم ؟
       نه ترا مانم و دانم که به خود نیز نمانم
نه سپیدم ؛ نه سیاهم
نه سرودم ؛ نه نگاهم
نه یکی نقش پلیدم ؛ نه یکی رنگ تباهم
            بی تو ای عشق به سوی که گریزم ؟
با تو ای یاد به سوی که شتابم ؟  نه امیدی ؛ نه سرابی
نه درنگی ؛ نه شتابی
نه سرودی ؛ نه نگاهی
نه سپیدی ؛ نه سیاهی
راستی من به که ماتم ؟
به که ماتم ؟

 

 

اگر دنیای ما دنیای سنگ است
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
 

  قدر آیینه بدانیم تا چو هست
  نه در آن روز که افتاد و شکست


 
 

طلسمو باید بشکنیم ما هم بشیم مثل همه
حالا که بی وفاییه ما بی وفا تر از همه
هیچ کسی غیر از خود مابه داد ما نمی رسه
عاشقی ها رو هم دیدیم یه هوسه یه بار بسه
عاشقی تو دوره ی ما والا سر و ته نداره
چیز به این بی ارزشی چه چه و به به نداره 

 

     

 گفت: ساکتی!

 گفتم: می دونی که از حرف زدن خوشم نمیاد. بیشتر دوست دارم شنونده باشم تا گوینده.

  - آدم که پیش تو باشه دلش می خواد حرف بزنه و حرف بزنه و حرف بزنه ولی بیشتر از اون دوست داره

یه خورده بیشتر از تو بشنوه...
 
 - می شنوه... به موقع اش...

- تو مثله یه اسب وحشی می مونی از همونا که همه آرزو دارن واسه یه بار هم که شده بهش نزدیک

بشن و به پیشونیش دست بزنن اما هیچکی نمی تونه. یه چیزی هست توی صدات و لا به لای جمله

هات که آدم دلش می خواد یه زنجیر بسازه از صدات و خودشو ببنده بهش.و چشمات درست مثله دو

پیاله شراب سرخ می مونن  که یه شب ماه با همه ی تنهایی هاش از توی آسمون سُر خورده و افتاده

توی چشمای تو.  تنها آدمی هستی که می تونم با خیال راحت هزار روز و هزار شب باهات باشم و تو

مستقیم توی چشمام زل بزنی نه به لبام... می فهمی چی میگم که!

-من خیلی خسته ام. میرم بخوابم. شب به خیر....( می فهمم ولی کاش نمی فهمیدم )  

 

 

 

 

من هیچ مشکلی با کسی ندارم. مسئله اینه که من حوصله ی هیچکی رو ندارم.

توی این خرابه ی بی در و پیکر ( دلم ) حتی خودمم زیادیم و بیشتر از هر چیزی نقش

چند بیت شعرروی یه سنگ قبرو بازی می کنم.

خواهش می کنم نخواه که بیشتر توضیح بدم یا راجع بهش حرف بزنم.

فقط اینو بدون که دلم می خواد همون طور که یهو اومدی، یهویی هم بری ... همین



 وقتی با کسی حرف می زنم باید زُل بزنم توی چشاش وگرنه حس می کنم یه کلمه از حرفاش رو هم

نفهمیدم…والان فک می کنم که سه راه بیشتر ندارم:

 1: یاد بگیرم با زُل زدن به در و دیوار هم میشه فهمید آدمی که داره با من حرف میزنه چی داره میگه.

2: اهمیت ندم که کی چی میگه و فقط درو دیوارو نیگا کنم.

3: دیگه به سوءتفاهم هایی که ممکنه پیش بیاد اهمیت ندم و به زُل زدنم ادامه بدم

 

 
یه حرفایی هست

که میشه زخم و به دل آدم می مونه همیشه...

زخمی که دلت نمی خواد کسی ببیندش

چه برسه به این که بخوای دردشو تقسیم کنی!!

بالاخره آدم باید یه چیزی داشته باشه که مال خودش باشه (فقط مال خودش).

                         


درد ِ سر ِ هر کسی از یه جایی شروع میشه...درد ِ سر ِ من هم از دلم!!

 دیگه اشک هم واسه من ناز می کنه

                   من خوبم نگران نباش

 

 

 تنها ماهی است که به راستی دل به دریا می زند

 

  

 سرم داد می زنی با خشمی بزرگتر تر از هر طوفانی.

اما نه من اون جوانه ی نوپام که به این آسونی ها از طوفان خشم تو بلرزم

و نه اون طفل بی پناه که از ریزش تنها تکیه گاهم بترسم.

از تو یاد گرفتم که چطوری پشت سد دروغ پناه بگیرم.

خشمگین تروعصبانی تر از قبل داد می زنی.

می خوایی تو  چشات نگاه کنم و جام حقیقت رو تو گلوت بریزم.

اما تو که وجود منو لبریز دروغ کردی چطوری انتظارداری جام حقیقت رو از چشمه ی دل و وجود من

بنوشی!؟ شاگرد زیرک و نابغه ای بودم تو این سال های با تو بودن.

اونقد که بتونم پشت استادم را به خاک بندازم.

توچشمات خیره می شم که دریایی طوفانی توش موج می زنه.

دستامو  آویز گردنت می کنم.

چند دقیقه ای درکمال آرامش و بی خیالی تو دریای مواج چشات آب تنی می کنم.

بعد آهسته دهنم رو به گوشت نزدیک می کنم.

با نفسی گرم تموم وجودت را به آتیش می کشم.

و این جمله رو تو گوشت نجوا می کنم:


" دیگه دوستت ندارم   "

 

 

 
یه جایی خوندم که:
یونانی ها می گویند دوست داشتن مفرط و بی منطق هر چیزی، گناهی است علیه خدایان ... و معتقدند که اگر کسی را زیاد دوست بدارند، حسادت خدایان برانگیخته می شود و وقتی به اوج شکوفایی برسد آن را هم درهم می شکنند... "شاید حق با یونانی ها باشه و شاید هم تو ... نمی دونم!

  

تنها بودم تو رسیدی گفتی ما بشیم بهتره دیگه تنها نبودیم حالا دیگه از تنهایی می ترسیدم اما بعد از مدتی سر قرار نیومدی یک روز داشتم دنبالت می گشتم  
به تنهای دیگه ای رسیدم گفتم تو چرا تنهایی گفت:بازم نیومده یهو با خوشحالی بلند شد و گفت:اومد وقتی برگشتم تو رو دیدم
  

 

 

می رم تا تو آروم شبها چشمات بسته شه
دیواره اتاقت از عکسم خسته شه
 می رم تا بارون منو یاد تو نندازه
 می رم یه جای تازه می رم با چشمای خیسو قلبی بی گناه
می رم حتی نمی ندازی به من یک نگاه
هر جا می رم اما بازم یادت میوفتم اینو به همه گفتم
می رم جای من اینجا نیست
عشق تو زیبا نیست
 رویا نیست
می رم جایی که دریا نیست
اسم تو رو ما نیست
غوغا نیست
کاش می شد تو ببینی من اینجا چه تنهام
 وقتی که تو نباشی بهم می ریزه دنیام
 اینجا کسی نیست با چشمای نازو روشن

 

 

  هر وقت دلت گرفته گریه کن می دونی چرا وقتی گریه می کنی آروم می شی؟! چون ا شکهای سردت قبل از اینکه از مجرای چشم سرازیر بشه یه سری به قلبت می زنه . بعد قلبت که خیلی داغه حرارتشو می ده به اشکات و اشکات گرم می شن. اونوقت اشکات هم سرما شو نو می دن به قلبت. اینجوریه که اشکات گرم می شن و قلبت سرد ...................................................

 

  

کـجــای ایـن جــنـگـل شــب
پنهون می شی خورشیدکم
پشـت کدوم ســد ســکـوت پـر مـی کــشــی چــکـاوکم
چرا بـه من شک می کنی مـن کـه مـنـــم بـرای تــو
لبـریـزم از عـشــق تــو و
سـرشــارم از هــوای تــو
دسـت کدوم غزل بـدم
نـبــض دل عـاشـقـمـو پشت کدوم بهانه باز
پنهون کنم هق هقـموگـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن سفر نکن خورشیدکم
ترک نکن منو نرونبودنت مرگه منه
راهییه این سفر نشو
نزار که عشق من وتو
اینجا به اخر برسه بری تو و مرگ منم
رفتن تو سر برسه نـوازشــم کــن و بـبـیــن
عشق می ریزه از صدام
صدام کــن و ببـین که باز
غنچه می دن تـرانه هام اگر چه من به چـشـم تو
کمـم قـدیمی ام گمـم آتشـفشـان عـشـقـمـو
دریـــای پــر تـلاطــمــم   
 

 در زندگی باران نباش که فکر کنند خودت را با منت به شیشه میکوبی ؛

 ابر باش تا منتظرت باشند که بیایی

 

فکر کن

نظرات 1 + ارسال نظر
jack gonjishke دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:36 http://www.bache golop.blogfa.com

bebin hamash 18 salet bishtar nist ama kheyli edeay mard mardit mishe akhe joje mardi ke be heykal nist inghad figor nagir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد