-
به یاد صادق
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 16:04
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین ! خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست ! این جمله را با تلخی اش...
-
صداقت
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 18:21
مواظب کسانی باشید که ادعا میکنند بسیار راستگو و صادقند. هرگز با کسانی که ثروتنمند تر یا فقیرتر از تو هستند از پول حرف نزن. همه چیز در شروع مشکل به نظر میرسد. من پیدا نمیکنم بلکه به دست میاورم. پیکاسو هیچ چیز به خودی خود ترسناک نیست . ماری کوری محکوم به شکست خواهی بود اگر تلاش نکنی. با خودتان رقابت کنید نه با دیگران ....
-
اسیر دست آرزوهای محال
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 14:56
نمی دانم دیگر باید چه بگویم نمی دانم چگونه از فراغ نبودت باید بنویسم و بنویسم در حالی که نیستی و نمی دانم کجایی ؟ فقط می دانم که در نبودت باید بگریم بگریم درحالی که نابود شدنم را و اشکهایم را نمی بینی عین تمام اشکهایی که تا به حال در نبودت ریختم می دانم که فریادم راهم نمی شنوی عین تمام فریادهای بی صدایی که تا کنون در...
-
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت باقی ست
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 18:47
زندگی مانند صفحه شطرنج شده ردیفی از مهره های ساه و سفید در این صفحه تو رقیب من و من هم بازنده ی همیشگی با حرفهایت کیش و به سوی تو خوانده شدم مهره ی دل شاه را دست تو سپردم تو با رخت مرا مات مبهوت کردی اما ماتی سرا پا از عشق به این کیش و ماتی می بالم ... به این عشق شاه کش سرا پا شورم از این کیش و ماتی صدایی می آید ......
-
مرگ رنگ
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 18:43
برف نو، برف نو، سلام، سلام ! بنشین، خوش نشستهای بر بام پاکی آوردی ـ ای امید سپید ! ـ همه آلودگیست ای راه شومیست میزند مطرب تلخواریست میچکد در جام اشکواریست میکشد لبخند ننگواریست میتراشد نام شنبه چون جمعه، پار چون پیرار، نقش همرنگ میزند رسام. مرغ شادی به دامگاه آمد به زمانی که برگسیخته دام ! ره به هموار...
-
متفاوت
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 12:17
در خواب ناز بودم شبی دیدم یکی زنگ میزند گفتم: اونجا کیه کیه؟؟ پشت اون در کیه؟؟؟ سایشو من میبینم گفت من غمم، در میزنم گفتم برو گورت رو گم کن بذار بخوابم باز هم مرام و معرفت رفقا که لااقل میذارن ما یه خواب راحت بکنیم گفتم برو از رفیقام یاد بگیر معنی چندلغت کثافت: ماده ای عجیب که در طبیعت بسیار رایج است، اما بیش از هرجا...
-
چو توخود کنی اخترخویش را بد مدار از فلک چشم، نیک اختری
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 20:23
به نور نگاه کن، سایه ها پشت سرت خواهند بود سلام آخر شما با صدای خواجه امیری بخونید سلام ای غروب غریبانه ی دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای هم نشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو...
-
روز میلاد تن من
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1388 00:35
سلام تولدم مبارک بومب هورااااااا بی خیال هالا 19 سالم شدا الانم دومین نفریم که به خودم تبریک میگم یه خبر خوب یا بد!!!!!!!!!!!! خبر خوب یا بدم اینه که همراه اعلام سالگرد تولدم اعلام می کنم که نه برای اولین بار ولی برای آخرین بار عاشق شدم........... نه...آره نه... خوب آره دیگه از توضیح اینکه چه کسی و چه جوری و چه زمانی...
-
برگرفته از یک وبلاگhttp://manbahar.blogfa.com
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 10:58
مهربانی تا کی؟ بگذار سخت باشم و سرد. باران که بارید چتر بگیرم و چکمه. خورشید که تابید پنجره ببندم و تاریک. اشک که آمد دستمالی بردارم و خشک. دل که رفت نیشخندی بزنم و سوت بگذار ابریترین شعر هایم را با غریب ترین لهجه بخوانم. این عادت من است که هر غروب بر ایوان دلتنگیم می نشینم و خویش را مرور میکنم... نور دلیل تاریکی بود...
-
دلم برای کسی تنک است...
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 21:48
مثل مجسمه زل زدی به من ـ من؛هیچ رمقی نداشتم. تو در دلت فقط غم بود و من در دلم فقط غم. تو به هزار غم خودت می اندیشیدی و من به هزار و یک راه که غم هایم را پشت یک لبخند پنهان کنم که غمی به غم هایت نیافزایم. همه آنچه از منِ من مانده بود آغوش کردم و جا دادمت در «من». تو «تو» شدی. جستی؛ در نابودی من بود شدی. خاکسترم را بر...
-
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق...
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 19:41
سلام ... همه چیز ، همه جا ، برام تاریکه . فقط تو نقطه ی روشن این ماجرا هستی . نقطه ی تاکید این داستان . سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به کراه آورد دست از بغل بیرون که سرما...
-
پایان
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 16:16
A – Accept پذیرا باشید : دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید B - Break away: . خودتان را جدا سازید : خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید C - Create: . خلق کنید : خانواده ای از دوستان و آشنایانتان تشکیل دهید و با...
-
ما هرگز ندانستیم...
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 20:37
سلام خوبین؟ خوبم!!!! چیه مگه نمیشه منم خوب باشم بهم نمیاد؟ اه اه اه اه اه..... خسته شدم از بس گفتم دلم گرفته و نمیدونم تنهام و خستم و .... آقا من خوبم خسته نیستم شاد شادم اصلا کسی به خوشی من تو دنیا نیست هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا خودمو عشقه......... تازه یه چیزه دیگه آلزایمرم گرفتم در حد لا لیگا...
-
برقص با من تا پایان عشق
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 15:03
آغاز هر چیزی٬ بیشک٬ سرشار از دلهره خواهد بود. هنگامی که قصد نوشتن میکنم٬ از کلمات هستم و این را به گرمی حس میکنم و بیاغراق شاید به همین خاطر باشد که زندگی میکنم... این روزها آغازکردن به نظر کمی دیر مینماید. بر خلاف نوشتن٬ از نقطهی آغازین٬ از همانجا که اولین تلألو نور به تن سرد پرندهای میرسد که شبانگاه را...
-
اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد
جمعه 22 آذرماه سال 1387 17:43
سلام از اون سلامای گرم به گرمای دوستیامون و به گندگیه دلامون جند وقتیه حال نوشتن ندارم و میخوام انرژیمو واسه درس خوندن نگه دارم ناراحت شدین ؟خوب چه میشه کرد ولی هر وقت وقت کنم میاما تــــــــازه یه خبره دیگه میخوام از عکسام واستون بذارم حال کنید حالــــــــــــــــــــــــا برو حالشو...
-
عشق در همین نزدیکیست... گرچه ز ما بس دور است
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 19:14
عاشق شدن دریچه ای برای رهاییه ,برای پرواز ,پرواز به سمت بی نهایت ,یه جور بی وزنی مطلق .....چه حس قشنکیه ,بی نظیر و بی بدیل و قشنگتر از اون اینه که ادم بتونه گوش دلشو به نغمه دست پرورده خدا بسپاره و کبوتر بی سامان دلشو به اسمون دلش پرواز بده ,هیچ نغمه ای دل انگیز تر از زمزمه عشق زیر این سقف نیلگون به گوش ادمی نمیرسه و...
-
چراغ های تاریک رابطه
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 16:09
سلام واسه آپ کردن وبلاگ اومدم خواستم شعر بنویسم اما منصرف شدم با خودم گفتم یه درد دل کوچولو بدک نیست حرفی که میخوام بزنم اینه : چرا آدما اینقدر دارن از هم دور میشن درسته بهم نزدیکیم نزدیک تر از تصور ... با همین اینترنت ببین چقدر فاصله ها نزدیک میشن... اما دلهامون خیلی از هم دوره وقتی یه نفر میاد تو قسمت نظرات مینویسه...
-
خاطره
جمعه 10 آبانماه سال 1387 17:51
سردی نگاه رو بشکن فاصله سزای ما نیست تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست بودن تو آرزومه حتی واسه یه لحظه میمیرم بی تو خوندن من یه بهانست یه سرود عاشقانست من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم تو خودت دلیل بودنم بی تو شب سحر نمیشه میمیرم بی تو مـن عشـقت رو بـه هـمـه دنـیـا نـمـیـدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم...
-
وداع
جمعه 3 آبانماه سال 1387 13:06
تیک تاک ثانیه ها در بهت سکوت می شوم یک ثانیه پیرتر صدای ناقوس مرگ من و هزار سوال بی جواب! خدایا!...یک ثانیه دیرتر خیال می کردم ستاره ای هستم در آسمان همیشگی و نورانی اما افسوس شهابی بودم رهگذر و فانی.....!! اگر چه در نبود من جای من خالی ست به آسمان نگاه کن رنگ آسمان همچنان آبی ست.. نمیـــــــــــــدانم در کدامین واژه...
-
من فقط مینویسم ایا تو فقط میخوانی؟
جمعه 26 مهرماه سال 1387 00:53
در انجمــاد لحظه تنهــــــا صدایـــی که می ماند سکـــــوت خفقان آور دست های توست و دردهایی که در انــــزوای فریــــــــــاد خـــــود را حلـــق آویــــــز می کننـــــد ... من فقط مینویسم ایا تو فقط میخوانی؟ * سعی کن خودت باشی چون تنها خودت به دادت میرسه *مرده پرست نباش سعی کن زنده بودن ادمها رو درک کنی *نخند اگه خندید...
-
شاید این سکوتم آغازی برای انفجار نوشتهایم باشد .
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 00:28
سلام خوبین اه اه اه اه اه اه اه اه حـــــــــــــــــــــــــــــــــــا لم از این نوشته های قبلیم بهم میخوره فکــــــــــر کنم باید ســـــــــــــــبک نوشته هامو تغییر بدم. نـــــــــــــــــه؟آره باید تغییر بدم تازه باید خودمم تغییرم بکنم مثل همه مردم این نوشته هام دیگه حالمو میگیره آخه یاد اتفاقای بد و آدمای بد...
-
برای آخرین رنج
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 08:28
ای آخرین رنج تنهای تنها می کشیدم انتظارت ناگاه دستی خشمگین مشتی به در کوفت دیوارها در کام تاریکی فرو ریخت لرزید جانم از نسیمی سرد و نمنک نگاه دستی در من درآویخت دانستم این ناخوانده مرگ است از سالهای پیش با من آشنا بود بسیار او را دیده بودم اما نمی دانم کجا بود فریاد تلخم در گلو مرد با خود مرا در کامظلمت ها فرو برد در...
-
وای بر جامعه ای که مردمش بر تن درخت خسته ای مینویسند عشق
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 13:21
حرفی نیست ........................................................................................................................... ..............................................................................................................................
-
چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 20:33
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس ... هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره . اری با تو هستم . .. با تویی که از کنارم گذشتی ... و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است!!!؟؟؟ امشب پرنده ای که رفته بود باز می گردد...
-
مرگ پایان گناه
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 21:03
سلامی را برای تو می فرستم و نفرینی برای آنانکه جدایی آغاز کردند..!! می نویسم به یاد گرمی نفس هایت می نویسم به یاد تک تک ثانیه هایی که نیستی.. می نویسم به یاد شیرینی کلامت می نویسم به یاد آنان که بودند و رفتند.... می نویسم به یاد عشق و محبت و وفای آنان که بودند و رفتند و نخواهند آمد و باز می فرستم درودی برای آنان که...
-
ما برای رفتن آمدیم نه برای ماندن
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 15:17
سلام دوباره اومدم تا بنویسم ولی نه برای شما برای خودم ولی این بار مثل دفعه های قبل شروع نمیکنم تا این وبلاگم به سرنوشت وبلاگای قبلم دچار نشه بیخیال الان نمیخوام از خودم بگم امروز فقط اومدم تا این صفحه رو پر کنم............. اشک ها هم دیگر ارام بخش قلب خسته ام نیست غمگین تر از آنم که باران یارایم باشد و تنها تر از آنکه...